درآمد

 گرچه دو واژه »ولایتمداری« و »بصیرت دینی« الفاظ متمایزی از هم هستند و به حسب لغت نیز معنای جدای از هم دارند، ولی با دقت در معنای اصطلاحی آنها به ویژه در نگاه شیعی، مشخص می شود که منظور از این دو عنوان، یک معنا بیش نیست؛ چون در تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله، ولایتمداری بدون بصیرت و هوشمندی معنا و مفهوم درستی ندارد.

 براین اساس، اگر کسی میان ولایتمداری و بصیرت دینی، جدایی و عدم ارتباط ببیند و آنگاه در صدد برقراری پیوند و ارتباط معنایی میانشان برآید، معلوم می شود که نه از حقیقت ولایت و ولایتمداری راستین و مورد نظر اهل بیت علیهم السلام آگاهی کافی دارد و نه از بصیرت دینی بهره ای برده است.

 بنابراین بحث محوری این مقاله اثبات آمیختگی معنایی ولایتمداری و بصیرت دینی است و این که جداانگاری این دو چه پیامدهای زیانباری را به دنبال دارد. به این منظور نخست مفهوم و جایگاه ولایت بیان می شود.

 مفهوم و جایگاه ولایت

 ولایت به کسر واو و فتح آن در لغت از مادّه »وَلْی« بر وزن »فَلْس« به معانی چندی از قبیل: نزدیکی، تسلّط، قدرت، فرمانروایی، نصرت، محبت، عهده داری کاری، حکم، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرف در اشیاء و امور انسان ها آمده است. ولی معنای اصلی و محوری آن چنانکه راغب گفته، نزدیکی دو چیز به هم(سعید الخوری الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، دارالاسوه للطباعة و النشر، ایران، 1385 ش - 1427 ق، ج 5 (ل - ی)، ص 832 - 833، ماده »ولی«؛ سیدمصطفی طباطبائی، فرهنگ نوین (عربی - فارسی)، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، تهران، چاپ سوم، ص 815؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1367ش، ج2، ص554؛ ابن اثیر(محمدجزری)،النهایه،المکتبة الاسلامیه،ج5، ص227،ماده»ولی«)

 است به طوری که فاصله ای میانشان نباشد. این نزدیکی یا پهلو درآمدگی بی فاصله شامل هر نوع نزدیکی مادی و مکانی و معنوی می شود.(راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، المکتبة الرضویه (کتاب فروشی مرتضوی)، چاپ دوم، پائیز 1362، ماده »ولی«)

 شایان ذکر است در اصطلاح دینی و قرآنی مراد از قرب، قرب معنوی است و شامل قرب و نزدیکی مادی و مکانی نمی شود. براین اساس، نزدیکی و پیوند قلبی یا محبّت ورزی افراد به هم نوعی ولایت ورزی است یا نزدیکی به معنای تصرف در امور دیگری و تدبیر آن، نوعی ولایت است. بندگی و پیوند معنوی با خدا و عشق و علاقه به او و اولیایش موجب »ولی خدا« شدن و درآمدن در ولایت او و سرپرستی امور انسان توسط خداوند و اولیای او می شود.

 بنابراین، ولایت در نگاه اسلام با همه انواع و اقسامش که در دو قسم تشریعی و تکوینی دسته بندی می شود و بالاصالة از آنِ خداست، قرب خاصی است که با نوع یا انواعی از تأثیر، تأثّر، تصرّف، عشق و محبت، سرپرستی، حاکمیت ظاهری و باطنی و تکوینی همراه است و در یک تعریف ساده، عبارت است از رابطه مستقیم و بی واسطه میان دو کس یا دو نهاد یا دو گروه، که از جنس محبّت، ریاست، حاکمیت، تبعیت، تصرّف و مانند آن است.(ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، چاپ بیروت، ج 5، ص 368 - 369، و ج 6، ص 11 - 13، و ج 10، ص 88 - 90؛ طبرسی، مجمع البیان، چاپ ناصرخسرو، تهران، ج 2، ص 365؛ عبداللَّه جوادی آملی، شمیم ولایت، نشر اسراء، قم، اسفند 1385، ص 35 - 46)

 ولایت از مهم ترین و محوری ترین مسائل دینی و اعتقادی در اسلام به ویژه در مکتب تشیع است، بلکه از چنان جایگاه اعتقادی و غنای ارزشی و معنوی برخوردار است که اگر آن را حقیقت و عصاره اصل دین به ویژه توحید و خداپرستی و نیز حقیقت تدین و ایمان راستین به معتقدات اسلامی بنامیم، سخنی به گزاف نگفته ایم؛ زیرا توحید و ولایت یک حقیقت اند و یکی ظهور دیگری است، ولایت مجرای توحید است؛ چون ولایت تنها به خداوند اختصاص دارد و بقیه موجودات کمالی به ویژه اولیای خاص الهی (پیامبران و اوصیایشان به ویژه پیامبر خاتم صلی الله وعلیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام) همگی مجاری و مظاهر ولایت مطلقه و کلیه ربوبی اند؛ چرا که اطلاق »اللَّه ولی الذین آمنوا...« (آیةالکرسی) استثناپذیر نیست و معنایش این است که ولی اللَّه شدن به طور مطلق و همیشه مشروط به ایمان و عمل است. از این رو، رسول آینه است و نور ولایت الهی در وجود مقدس و نورانی اش جلوه گر است و از مجرای وجود او می تابد. امام و امامت نیز آینه ولایت تامّه و مطلقه الهی است.

 ولایت، حکایت گر گنجینه های معنوی نهفته در باطن هستی و جان جهان است که از سرچشمه ولایت و حقیقت جهان، خدای سبحان فیضان کرده و جان و روان آدمیان و نهانخانه موجودات جهان را نور وجود و هستی و حیات بخشیده و گستره آن بر همه آنچه که هست، از ملک و ملکوت، غیب و شهود و تکوین و تشریع سیطره ولایی یافته است؛

 هُنَالِک الْوَلاَیةُ لِلَّهِ الْحَقِّ (کهف: 44)

 در آنجا (هنگام آشکارشدن سستی و ناتوانی انسان و از کارافتادن همه وسائل و وسایط، روشن می شود که) حقیقت ولایت به تمام و کمال، از آنِ خدای بر حق است.

 بنابراین، ولایت، تجلی توحید ربوبی، حاکمیت مطلق خداوند و مالکیت بی چون و چرای او بر جهان آفرینش و نشانگر تحقق اراده تکوینی و تشریعی اش بر انسان و جهان است.

 همچنین ولایت در قرآن، نمودار حقیقت وجودی انسان های والامقام و کاملی است که همه استعدادها و ظرفیت های وجودی خویش را با پیوند دادن به ولایت و قدرت مطلقه الهی در پرتو عبادت و عشق و دلدادگی به آن محبوب و معبود بی همتا، به فعلیت درآورده اند و به انتهای منزلت، کرامت و کمال انسانی رسیده، آینه تمام نمای حقیقت و ولایت تامّه خداوندی شده اند و در پرتو این شایستگی های اکتسابی و عنایت ویژه الهی، به مناصب الهی نبوّت و امامت نائل آمده اند؛ آن گونه ولایتی که خداوند متعال در کتاب آسمانی اش، قرآن کریم، آن را همتای ولایت خویش اعلام کرده و اطاعت آنان را همچون اطاعت خود به طور(»إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا« (مائده: 55) )

 مطلق واجب گردانیده است؛ و به همین دلیل است که در روایات معصومین علیهم السلام نیز(»أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ« (نساء: 59) )

 ولایت پایه اصلی و شالوده اساسی آیین اسلام به شمار آمده است:

 بُنِی الاِسْلامُ عَلی خَمْسٍ: عَلَی الصَّلَوةِ وَ الزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَ الْوِلایةِ وَلَمْ ینادِ بِشَی ءٍ کما نُودِی بِالْوِلایةِ(اصول کافی، بیروتی، ج 2، باب دعائم الاسلام، ص 18 - 24، به ویژه روایات 1 و 5)

 اسلام بر پنج پایه نهاده شده: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و برای هیچ کدام از این ها به مانند ولایت فراخوانده نشده است!

 راز این موقعیت ویژه ولایت در میان آموزه های اسلامی، در روایت دیگر از امام باقرعلیه السلام نیز آمده است و آن نقش کلیدی و محوری امام و حجت خدا در میان(همان)

 مسلمانان است که راهنمای دینی، تفسیر و تبیین کننده احکام و هدایت کننده مردم به سوی رستگاری و کمال معنوی است؛ چرا که اگر جامعه بدون رهبر و امام هدایتگر باشد راه به جایی نخواهد برد.(ولایت نه تنها در احکام اسلامی بلکه در اصول اعتقادی اسلام نیز نقش تعیین کننده دارد؛ زیرا اخبار زیادی وجود دارد که می گوید توحید و ایمان بنده ای پذیرفته نمی شود مگر با ولایت ائمه علیهم السلام (ر.ک: بحارالانوار، ج3، ص 13، ج 8، ص 359، ج 26، ص 267 و 281 و 289، ج 49، ص 127))

 ولایت در دین همچون توحید ریشه در فطرت انسان دارد و در روایات(ر.ک: امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، نشر مؤسسه عروج، 1377 ه’.ش، ص 100؛ همو، آداب الصلوة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش، ص 139؛ علامه طباطبائی، ولایت و زعامت، نشر واحد تبلیغات و انتشارات سپاه منطقه 2 کشوری، چاپ اول، ص 25 و 28 - 30)

 اسلامی به این حقیقت تصریح شده است. چنانکه در زیارت نامه معتبر جامعه(ر.ک: ابوجعفر صفّار قمی، بصائر الدرجات، مکتبة آیةاللَّه مرعشی نجفی، 1404 ه’.ق، ص 78؛ شیخ صدوق، التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، 1398 ه’.ش، ص 329 - 330)

 کبیره، امام هادی علیه السلام در فرازهای مختلف آن از جمله در فراز زیر به فطری بودن(زیارت جامعه کبیره که از امام هادی علیه السلام روایت شده است، علاوه بر آنکه در کتب ادعیه معتبر نظیر مفاتیح الجنان، اثر ماندگار شیخ عباس قمی آمده است، در کتب روایی نیز آمده است و به تصریح علامه محمدباقر مجلسی و برخی علمای دیگر، صحیح ترین سند را داراست. (ر.ک: بحارالانوار، ج 99، ص 127 - 144؛ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، بنیاد فرهنگ اسلامی، 1406 ه’.ق، ج 5، ص 450 - 453؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 2، ص 385 - 392)

 ولایت ائمه علیهم السلام تصریح کرده است:

 اَشْهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَکمْ فیما مَضی وَ جارٍ لَکمْ فیما بَقِی

 گواهی می دهم که این مقام (ولایت و امامت) برای شما ائمه علیهم السلام از پیش (پیش از آفرینش موجودات و انسان) سابقه داشته و در آینده (تا ابد) هم جاری و باقی خواهد بود.

 بنابراین، ولایت با آن جایگاه والا، معنای ژرف، گستره وجودی و نفوذ معنوی اش در حیات مادی و معنوی موجودات جهان و به ویژه انسان، همچون خونی در رگ های حیاتی موجودات و انسان جریان داشته و حیات معنوی و ایمانی او را معنا می بخشد و به همین دلیل، انسان دورمانده از باور به ولایت از حیات حقیقی قرآنی بازمانده و از سعادت و رستگاری اخروی محروم است.

 اینک با آگاهی از موقعیت ممتاز ولایت در دین و جایگاه تعیین کننده اش در باورهای اعتقادی، باید دید ولایتمداری با مقوله بصیرت دینی چه نسبتی داشته و چگونه ارتباط و اتحاد وجودی پیدا کرده است و به بیانی، پیوند وجودی این دو عنصر چگونه در صحنه عمل و رفتار مؤمنان ولایتمدار خود را نشان می دهد؟

 مفهوم ولایتمداری و بصیرت دینی

 مفهوم ولایتمداری این است که به همان دلیل که در تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله وجود »ولی اللَّه« و »حجةاللَّه« در زمین به عنوان رهبر راستین الهی، واسطه فیض(ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص 178 - 180، باب های: »انّ الارض لاتخلو من حجة« و »انه لو لم یبق فی الارض الّا رجلان لکان احدهما حجة«)

 الهی، مقتدا و اسوه عملی مردم دیندار و ولایتمدار ضرورت دارد، پذیرش ولایت(ر.ک: همان، ص 196 - 197؛ بحارالانوار، ج 23، ص 29 - 37)(برای آگاهی از چگونگی واسطه فیض بودن ائمه علیهم السلام نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، مکتبة سِوی الحدیثه، تهران، ص 238؛ میرزاحسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه’. ق، ج 12، ص 164 - 165)

 ولی و حجت خدا توسط مردم و گردن نهادن به حاکمیت و ولایت او نیز ضرورت دارد؛ زیرا پذیرش ولایت اولیای خاص الهی (پیامبر و ائمه علیهم السلام)، برابر است با پذیرش ولایت خدا، ایمان به توحید و گردن نهادن به معتقدات دینی و در نتیجه، درآمدن در زمره مسلمانی و ورود در مسیر صراط مستقیم هدایت و رستگاری؛ چرا که به تصریح قرآن کریم در آیات فراوان و از جمله آیةالکرسی و نیز روایات معتبر، انسان ها از دو حال خارج نیستند: یا مسلمانِ مؤمنِ ولایتمدارند و قرین هدایت و رستگاری حقیقی:

 اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ

 و یا فاسق کافرند و تحت ولایت شیاطین و طاغوت و دچار گمراهی و نگون بختی:

 وَالَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

 اما معنای »بصیرت دینی«؛ بصیرت از ماده »بصر« است و بصر به معانی بینایی، دیدن، مشاهده حسّی اشیاء و دیدن قلبی و نظرکردن آمده است و بصیرت به معانی عقیده قلبی، معرفت قلبی، زیرکی، هوشمندی، علم، آگاهی، شناخت و مانند آن می باشد.(ر.ک: ابن منظور (محمدبن مکرم مصری)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بیروت، ص 64 - 66، ماده »بصر«؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 204 - 206)

 بصیرت به معنای آگاهی و شناخت در آیه زیر نیز آمده است:

 بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (قیامة: 14)

 بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است.

 اما بصیرت دینی یا به بیانی دیگر، بصیرت در دین، نوع خاصی از آگاهی و شناخت است که صرف معرفت و شناخت نظری و فکری نیست، بلکه نوعی معرفت قلبی و شناخت درونی است که از دو راه عبادت و تقوا و تفکر و تدبّر به دست(در آیات زیادی از قرآن کریم به دستیابی به بصیرت و معرفت دینی از راه عبادت و تقوا تصریح شده است. از جمله: اعراف: 201، انفال: 29، حدید: 28 و..)

 می آید. امیرمؤمنان در خطبه های زیادی از جمله خطبه های 87، 82، 103 و 153، نیز در نامه 31 و کلمه قصار شماره 208 نهج البلاغه به رسیدن به بصیرت از راه تفکر و تدبّر تصریح کرده و از جمله فرموده است:

 رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکرَ فَاعْتَبَر، وَاعْتَبَرَ فَاَبْصَرَ(صبحی صالح، نهج البلاغه، چاپ بیروت، 1387 ه’.ق، افست ایران، 1395 ه’.ق، خطبه 103، ص 149)

 خدای رحمت کند کسی را که اندیشه کند و عبرت بگیرد و به دنبال عبرت گرفتن، بصیر و بینا گردد.

 پس صرف علم و شناخت ذهنی و فکری، بصیرت دینی نیست؛ زیرا اگر چنین بود گروه کثیری از دانشمندان علوم از دین و ایمان گریزان نبودند و یا به ایمان و تدین علمی و نظری تنها بسنده نمی کردند، بلکه پایبندی عملی و تقوا و بندگی خدا را پیشه خویش می ساختند؛ چون به فرموده امیرمؤمنان علیه السلام، امکان ندارد که کسی از بصیرت دینی برخوردار باشد و به اصطلاح چراغ راه را در دست داشته باشد ولی بی راهه برود و گمراه گردد.

 همچنان که صرف ایمان و عمل تعبّدی و خالی از بصیرت نیز ارزش چندانی ندارد و انسان مؤمن و باتقوای بی بصیرت نیز ره به جایی نمی برد. از این رو، ایمان و عمل، زمانی ارزش حقیقی خود را دارد و تأثیرگذاری مطلوب را از خود به جای می گذارد که با معرفت و بصیرت دینی همراه و آمیخته باشد.

 این جاست که رابطه ناگسستنی میان ولایت و ولایتمداری و بصیرت دینی، آشکار می شود؛ زیرا بدون معرفت و درک درست از ولایت ائمه علیهم السلام و شناخت دقیق جایگاه ولایتمداری آنان، نمی توان به درک و شناخت درستی از خدا دست یافت و شالوده یک ایمان راستین و استوار را پایه ریزی کرد.

 علامه طباطبایی در این زمینه می گوید:

 شناسایی خداوند بدون شناسایی امام صورت نمی گیرد؛ زیرا امام به منزله مصبّ، محل ریزش آبشار و جایگاه افاضه فیض از بالاست. پس نخست امام علیه السلام که از همه کامل تر است فیض می گیرد و بعد بقیه موجودات از امام فیض می گیرند... خود امام علیه السلام همه اش فیض و فیض کامل است، منتهی فیوضات دیگری هم هست که از راه او به دیگر موجودات می رسد، که از آن جمله، معرفةاللَّه است.(محمدحسین رخ شاد، در محضر علامه طباطبائی (پرسش ها و پاسخ ها)، انتشارات نهاوندی، چاپ پنجم، بهار 86، ص 70)

 این سخنان علامه طباطبائی برگرفته از روایات فراوانی است که در این زمینه وارد شده است. از جمله آن، روایتی است که در آن مردی از محضر امام صادق علیه السلام می پرسد، پدر و مادرم به فدایت! مراد از »معرفةاللَّه« مورد نظر شما چیست که اگر کسی به آن دست یابد به عبادت خدا روی می آورد و از عبادت غیر او بی نیاز می شود؟ امام علیه السلام فرمود: این که مردم هر زمان امام خویش را که ولایت پذیری از او و اطاعتش بر آنان واجب است، بشناسند.(شیخ صدوق، علل الشرائع، مکتبة الداوری، قم، 1385 ه’.ق، ج 1، ص 9)

 در روایت دیگری از امام باقرعلیه السلام یا امام صادق علیه السلام (تردید از راوی است)، آمده است:

 لایکونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتَّی یعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الاَئِمَّةَ کلَّهُمْ وَ اِمامَ زَمانِهِ وَ یرُدَّ اِلَیهِ وَ یسَلِّمَ لَهُ(اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب »معرفة الامام و الرد الیه«، ص 180)

 بنده، مؤمن نمی شود تا این که خدا و رسول او و همه ائمه (دوازده گانه و به ویژه) امام زمانش را بشناسد و در همه کارهایش به او مراجعه کند و تسلیم فرامینش باشد.

 نیز در روایت دیگری، امام صادق علیه السلام در پاسخ به این که پس از معرفت خدا کدامیک از اعمال برتر است، برخی از اعمال عبادی را نام می برد و سرانجام در یک تعبیر فراگیر تصریح می کند:

. .. ولی آغاز همه این ها معرفت ما و آخر و انجام همه این ها معرفت ماست.(بحارالانوار، ج 27، ص 202، روایت 71)

 پیوند میان توحید و ولایت چنان عمیق و ناگسستنی است که امام رضاعلیه السلام در حدیث مشهور به »سلسلة الذهب« در مسیر راه به طوس، در شهر نیشابور، از اجداد طاهرینش تا رسول خداصلی الله وعلیه وآله و او از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل کرده که فرمود:

 کلمه توحید (لااله الااللَّه) دژ استوار و پناهگاه امن و نجات بخش من است و هر کس در آن داخل شود، نجات می یابد. اما توحید با شرائطش و امامت من نیز از شرائط آن است.(شیخ صدوق، کتاب التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، ص 25)

 جمله آخر از امام رضاعلیه السلام است و نشان از اهمیت ولایت و ولایتمداری ائمه علیهم السلام دارد که بدون آن توحید نیز کارساز نیست. اما این که چرا توحید بی ولایت کارساز و نجات بخش نیست، نیازمند بحث و بررسی است که مجال دیگری می طلبد. ولی آنچه به اجمال می توان گفت این است که بررسی افکار و عقاید گروه های مسلمانی که از ولایت ائمه علیهم السلام دور مانده اند و دچار عقاید شرک آمیز و باطل گشته اند و به جسم بودن خدا و مانند آن گرفتار آمده اند، نشان می دهد که آنها به خاطر دورماندن از تعالیم آسمانی ائمه علیهم السلام به ویژه تعالیم توحیدی، دچار بدفهمی و گمراهی شده و از اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله محروم گشته اند؛ چون این ائمه علیهم السلام و در(ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، طبع چهارم، چاپ بیروت، 1426 ه’.ق، به ویژه ص 212 - 217 و 290 - 293)

 رأس آنها امیرمؤمنان علیه السلام بودند که خدا را آنگونه که بود معرفی کرده اند. گواه این سخن، خطبه های توحیدی نهج البلاغه و کتاب های روایی توحیدی گران سنگی چون کتاب توحید صدوق است؛ و همین مسأله کافی است که ما به راز پیوند ناگسستنی میان معرفت توحید و معرفت ولایت ائمه علیهم السلام و ضرورت اعتقاد به آن پی ببریم.

 از آنچه آورده شد، پیوند ناگسستنی میان معرفت و بصیرت و میان ولایت و ولایتمداری نیز آشکار گشت؛ زیرا ولایتمداری بدون شناخت کافی و بصیرت و آگاهی معنا و مفهوم درست و حقیقی خود را نداشته و در باور قلبی و ایمانی و صحنه عملی و رفتار بیرونی انسان های مسلمان ولایتمدار، آثار مطلوب و سودمند خود را به جای نمی گذارد و چه بسا که شخص را به سعادتمندی و رستگاری حقیقی نرساند.

 ولایتمداری با بصیرت و شاخص های آن

 همان طور که اشاره شد ولایتمداری راستین آمیخته با بصیرت، نشانه ها و لوازمی دارد و در شاخص های مهم زیر قابل شناسایی و ارائه است:

 1. اطاعت از روی اعتقاد و اخلاص

 ولایتمداری مانند هر مسئله اعتقادی و رفتار ظاهری دیگر دارای مراتب و درجات گوناگون است و طبیعی است که هر مرتبه، اثر یا آثار مربوط به خود را دارد. اما برای رسیدن به مرتبه عالی و دستیابی به آثار سودمند دنیوی و اخروی ولایتمداری، باید به لوازم آن از روی اعتقاد و اخلاص تن داد و تسلیم محض ولی اللَّه و امام و مقتدای خویش شد. آن گونه که قرآن کریم درباره ولایتمداری نسبت به رسول اکرم صلی الله وعلیه وآله می فرماید:

 فَلاَ وَرَبِّک لاَیؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاَیجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیماً (نساء: 65)

 به پروردگارت سوگند که ایمان نمی آورند مگر آنکه تو را درباره آنچه میانشان مایه اختلاف است داور قرار دهند، آنگاه از حکمی که کرده ای در دل هایشان (اندکی) احساس ناراحتی نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند.

 امیرمؤمنان علیه السلام نیز ولایتمداری راستین را این گونه بیان می کند:

 به اهل بیت پیامبرتان نگاه کنید و بدان سو که می روند بروید و پی آنان را بگیرید و هرگز شما را از هدایت بیرون نبرده و به پستی و گمراهی باز نخواهند آورد. اگر ایستادند بایستید و اگر برخاستند (و قیام کردند) شما نیز برخیزید؛ بر آنان پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان بازپس نمانید که هلاک می شوید.(صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 97، ص 143)

 روشن است که چنین اطاعت کامل از روی اعتقاد و اخلاص، میسّر نمی شود جز در پرتو ولایتمداری همراه با معرفت و بصیرت کافی؛ معرفت و بصیرت به این که هر آنچه ائمه علیهم السلام می گویند و هر فرمانی که می دهند حق بوده و همان فرمان خدا و پیامبرش می باشد و انجام بدون چون و چرا و از روی اعتقاد و اخلاص آن، مایه هدایت و رستگاری انسان است.

 نمونه عینی این گونه ولایتمداری را باید در رفتار امثال »عبداللَّه بن ابی یعفور« یافت که به محضر مولا و مقتدایش امام صادق علیه السلام چنین می گوید:

 سوگند به خدا، اگر اناری را دو نیم بکنید و نیمی را حرام و نیمی را حلال اعلام نمایید، من گواهی می دهم آنچه را حلال دانسته ای حلال و آنچه را حرام اعلام کردی، حرام است (و من در برابر فرمان و نظر شما کاملاً تسلیم بوده و آن را باور دارم).

 نمونه عینی دیگر، ولایتمداری »اویس قرنی« است، همو که یکی از زهاد هشت گانه دنیای اسلام است و زهد و عبادت او چنان بود که شبی را تا به صبح به رکوع یا سجود می ایستاد! او با این حال، مرد جنگ و جهاد بود و در جنگ صفّین(محمدتقی تستری، قاموس الرجال، مؤسسه نشر اسلامی، 1410، ص 2، ص 233)

 با دو شمشیر در رکاب مولایش علی علیه السلام حاضر شده بود و از مرتبه ای از بصیرت و معرفت دینی برخوردار بود که به محضر امیرمؤمنان علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: دستت را دراز کن تا با شما بیعت کنم. امام فرمود: بر چه چیزی بیعت کنی؟ گفت: بر بذل جان در راه تو. پس از بیعت در رکاب امام علیه السلام به جنگ و جهاد جانانه پرداخت تا این که جام شهادت را سرکشید و به وصال و لقای حق رسید.(همان، ص 219؛ فریدالدین عطّارنیشابوری، تذکرة الاولیاء، چاپخانه مظاهری، خرداد 1336، ص 33)

 در برابر این نمونه های اندک ولایتمداری با بصیرت در همین جنگ صفین، نمونه های فراوان ولایتمداری بی بصیرت یافت می شود که باور انسان نسبت به اهمیت و نقش فزاینده بصیرت، بیداری، هوشمندی، معرفت و آگاهی در دین داری و ولایتمداری را به یقین می رساند. نمونه های ولایتمداران بی بصیرت در این جنگ به حدی است که اگر جنگ صفّین را که به پیروزی فریبکارانه معاویه از راه استفاده از عناصر بی بصیرت و جاهل منجر شده، جنگ جهل، فریب، و فریبکاری علیه بصیرت و علم و آگاهی و غلبه جهل و بی بصیرتی بر بصیرت و معرفت دینی، بنامیم، نامی به جا و مناسب است.

 این جنگ با دغل بازی معاویه و اتهام دروغین »خونخواهی قتل عثمان« از امام علی علیه السلام آغاز شد و در ادامه هم در آستانه شکست کامل لشکر شام، ورق پاره هایی به نام قرآن بر سر نیزه ها برده شد و موجب فریب بسیاری از لشکریان جاهل و بی بصیرت امام علیه السلام به نام »خوارج نهروان« گردید و در صفوف لشکر حق شکاف و سستی ایجاد کرد و پیروزی حتمی در حال وقوع را از دسترس امام و یارانش دور ساخت. سپس با اجرای حلقه دیگری از نیرنگ و فریب به نام »حکمیت« و فریفتن فردی بی بصیرت و خام به نام »ابوموسی اشعری« توسط عمروعاص حیله گر، غائله جنگ را به سود معاویه رقم زدند و در نتیجه، عنان حکومتِ بر مردم مسلمان را به دست معاویه و یاران و جانشین دنیاپرست و سست ایمانش سپردند به گونه ای که نسل و حرث تباه شد و به واقعه خونین کربلا منجر گردید.

 معاویه و یاران مکار و حیله گرش به ویژه عمروعاص، به حدی صحنه جنگ را طراحی و مدیریت کردند و شعارهای فریبنده اسلامی و ادعاهای دروغین حق خواهی سر دادند که نه تنها بسیاری از عموم شیعیان ساده لوح و بی بصیرت، بلکه بسیاری از خواص یاران حضرت علی علیه السلام نظیر »ربیع بن خُثَیم« نیز به دلیل سطحی نگری و نداشتن تحلیل درستی از مسائل و وقایع پیرامونی فریب خوردند.

 ربیع یکی از »زُهّاد ثمانیه« است. او نیز در عبادت آن گونه بود که شب هایی را تا به صبح در رکوع یا سجود می گذرانید. با این حال، فهم و بصیرت او چنان پایین بود که به رغم اظهار وفاداری به امیرمؤمنان علیه السلام و ادّعای ولایتمداریش، در بحبوحه جنگ صفّین همراه با چهارصد نفر دیگر به محضر امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و گفتند: با همه اعتقادی که به فضایل و مقام شما داریم ولی در حقانیت و مشروعیت این جنگ دچار تردید شدیم. (استدلال آنها این بود که می گفتند: ما با اهل قبله و گروه مسلمان درنبردیم!) از این رو، از شما می خواهیم ما را به جایی بفرست که یقین داشته باشیم با کفّار می جنگیم! امام علیه السلام نیز آنان را به ناچار به سر حدّات اعزام کرد.(ر.ک: بحارالانوار، ج 32، ص 406، و ج 8، ص 108)

 این وقایع تلخ تاریخی نشان می دهد که اگر انسان زاهد نامداری چون »ربیع بن خثیم« از بصیرت و معرفت کافی نسبت به مقام امامت و ولایت ائمه علیه السلام برخوردار نباشد، نمی تواند در صحنه عمل به حد مطلوب و کامل ولایتمدار باشد و بهره معنوی لازم و سعادتمندی را به دست آورد.

 2. همراهی کامل

 ولایتمداری راستین و با بصیرت آن است که انسان ولایتمدار در برابر فرامین و انتظارات به حق ولی امر مسلمین، گزینشی عمل نکند و همراهی کامل با او در عمل داشته باشد و در همه موارد - حتی آنجا که اجرای فرامین او با منافع فردی و یا گروهی اش سازگار نباشد نیز - با ولی مقتدایش همراه بوده و فرامین او را بر منافع شخصی یا حزبی اش ترجیح دهد و همه موضع گیری ها و حرکت های فردی و اجتماعی اش همسو با منویات ولایت امر و رهبر مورد قبول او و سایر مسلمانان باشد. براین اساس، این طور نباشد که هر جا با سلیقه و منافعش همسو و سازگار بود، التزام عملی به دستوراتش داشته باشد و هر جا نبود، از انجام دستورات او شانه خالی کند.

 آن گونه که اکثریت پیروان ائمه علیهم السلام در گذشته به ویژه زمان سه امام نخست: امیرمؤمنان علیه السلام، امام مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام، عمل می کردند و در نتیجه، ائمه علیهم السلام را در دست یافتن به اهداف والای اسلامی و انجام رسالت های الهی شان یاری نکردند و پیامدهای زیانبارش، طرح مسئله حکمیت در جنگ صفین و تثبیت حاکمیت معاویه بر گُرده مسلمانان، صلح تحمیلی به امام حسن مجتبی علیه السلام و حادثه خونین کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش، انزوای سیاسی - اجتماعی سایر ائمه علیهم السلام و رسمیت نیافتن مکتب اهل بیت علیهم السلام برای صدها سال بوده است!

 قرآن کریم تبعیض در ایمان و گزینشی عمل کردن را برنمی تابد و این گونه رفتار را مورد تأیید قرار نمی دهد:

 نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکفُرُ بِبَعْضٍ وَیرِیدُونَ أَن یتَّخِذُوا بَینَ ذلِک سَبِیلاً (نساء: 150)

 به برخی ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم و می خواهند میان این دو، راهی برای خود برگزینند (و سخت در اشتباهند).

 علت اصلی این گونه رفتار، علم و اطمینان کامل نداشتن به مسئله و از آگاهی و بصیرت کافی برخوردار نبودن است. چنانکه در بررسی عملکرد پیروان و شیعیان ائمه علیهم السلام و همراهی کامل نداشتن با آنها نیز به همین علت، یعنی جهل و بی بصیرتی می رسیم؛ چون بر اثر بی بصیرتی و آگاهی نداشتن به مسئله، ایمان راستین در فرد نسبت به مسئله امامت و ولایت ائمه علیهم السلام و سایر معتقدات دینی، شکل نمی گیرد و عمل براساس آن نیز صورت نمی پذیرد؛ و در مسئله ولایت و ولایتمداری نیز آن پیروی و همراهی کامل از فرد سر نخواهد زد.

 چنانکه حدیث »ارتداد« نیز گواه همین مسئله است که ریشه اصلی برگشت از(در یکی از روایات ارتداد از امام باقرعلیه السلام آمده: »اِرْتَدَّ النَّاسُ [بَعْدَ النَّبِی] اِلّا ثَلاثَهٌ: اَبُوذَرُ وَ سَلْمانُ وَ الْمِقْدادُ«: پس از پیامبرصلی الله وعلیه وآله همه از ولایت علی علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام برگشتند، جز سه نفر: ابوذر، سلمان و مقداد (بحارالانوار، ج 28، ص 239))

 ولایت ائمه علیهم السلام پس از رسول اکرم صلی الله وعلیه وآله، همان عدم شناخت و بصیرت کافی عموم مسلمانان نسبت به آنان است و نتیجه اش ترجیح دادن حکام فاسد و نابکار اموی و عباسی بر ائمه اهل بیت علیهم السلام می باشد؛ چرا که مقصود از ارتداد در این روایت، ارتداد از اصل اسلام و مسلمانی نیست، بلکه منظور عدم پذیرش ولایت و امامت ائمه علیهم السلام است، آن هم به معنای کامل و حقیقی اش که سرسپردگی و دلدادگی به آنان تا پای جان و از خودگذشتگی در راه ولایت و امامت آنان است؛ چرا که بسیاری از آنانی(ر.ک: عبداللَّه جوادی آملی، شمیم ولایت، نشر اسراء، قم، چاپ سوم، 1385 ش، ص 231 - 232)

 که در زمره این گروه مرتد قرار داشته اند، به ظاهر شیعه ائمه علیهم السلام بوده و به آنان اظهار محبت و وفاداری هم می کردند. چنانکه در جریان عاشورا، اکثر عراقیان و کوفیان شیعه ائمه علیهم السلام به رغم اظهار وفاداری، اما در عمل همراهی کامل نکردند و گام به گام عقب نشینی کرده و خواسته یا ناخواسته با لشکر یزید و ابن زیاد همراه گشته و امام معصوم علیهم السلام خود را به رغم این که به سوی عراق فراخوانده بودند، تنها گذاشتند و به صف دشمنانش پیوستند و همراه با آنها، او را به شهادت رساندند!

 گواه این تحلیل، اظهارات خود ائمه علیهم السلام در برخورد با کسانی است که به زبان اظهار ولایتمداری و وفاداری می کردند ولی در عمل شانه خالی می نمودند.

 به عنوان نمونه، »سهل بن حسن خراسانی« که اهل خراسان بود در مدینه به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد. مأمون رقّی می گوید من در محضر مولایم امام صادق علیه السلام نشسته بودم. سهل بن حسن خراسانی بر امام وارد شد و سلام کرد، آنگاه نشست و به امام علیه السلام گفت: یابن رسول اللَّه صلی الله وعلیه وآله! شما اهل رأفت و رحمت و خاندان امامت و ولایتید، چه شده است که از حق خود رویگردان شده و در خانه نشسته اید؟ شما در خراسان صدهزار شیعه دارید که - اگر قیام کنید - در برابر شما و برای دفاع از شما شمشیر خواهند زد.

 امام علیه السلام به او فرمود: ای مرد خراسانی بنشین! خداوند حقّت را رعایت کند (یا آنچه سزاوار توست به تو بدهد،) سپس به غلامش دستور داد تنور را روشن کرده و آتش آن را شعله ور سازد، غلام چنین کرد و آتش برافروخته و گداخته شد، آنگاه امام به مرد خراسانی فرمود: برخیز و در میان آتش در تنور بنشین؛ مرد خراسانی گفت: ای مولایم یابن رسول اللَّه! مرا با آتش عذاب مکن و از من درگذر، خدا از تو درگذرد. امام علیه السلام فرمود: مگر تو را به کشته شدن واداشتم؟!

 در این هنگام، »هارون مکی« بر امام علیه السلام وارد شد و نعلین بر دستش بود و گفت: السلام علیک یابن رسول اللَّه! امام علیه السلام به او فرمود: نعلینت را زمین بگذار و درون تنور آتش برو، او نیز بی درنگ نعلینش را زمین گذارد و به درون آتش تنور رفت و در وسط آن نشست؛ و امام علیه السلام در این هنگام به مرد خراسانی روی آورد و با او درباره اوضاع خراسان به سخن نشست، آن گونه که گویی از نزدیک در خراسان حضور داشته و از اوضاع آنجا باخبر است! سپس به مرد خراسانی فرمود: برو و آنچه را در تنور است نظاره کن! او نیز به سوی تنور رفت و هارون مکی را به حالت چهار زانو نشسته مشاهده کرد و به نزد امام برگشت و سلام کرد. امام علیه السلام به او فرمود: در خراسان چند نفر مانند ایشان را می یابی؟ گفت: به خدا سوگند، حتی یک نفر مانند او را نمی یابم، نه به خدا سوگند، یک نفر مانند او را نمی یابم!

 آنگاه امام صادق علیه السلام فرمود: ما در زمانی قیام نمی کنیم که حتی پنج نفر یار وفادار برای خود نمی یابیم؛ و ما خودمان می دانیم که کی وقت قیام است.(ابی جعفر محمدبن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، دارالاضواء، بیروت، طبع دوم، 1422 ه’.ق، ج 4، ص 257 - 258)

 3. پرهیز از توجیه گری

 یکی دیگر از شاخص های ولایتمداری توأم با بصیرت، پرهیز از توجیه گری در برابر فرامین ولی امر و پیشوای دینی است. تمکین در برابر دستورات ولی امر مسلمین، قرائتی جدا در برابر او نداشتن، تحریف نکردن سخنان او و نیز به سود خود یا گروه و حزب خود تفسیر نکردن، از شروط اساسی ولایتمداری با بصیرت و راستین است.(به دو نکته باید توجّه داشت: یکی آن که ولایتمداری به این معنا و التزام عملی به فرامین ولی امر مسلمین، هرگز به معنای سلب آزادی اندیشه و اظهار نظر در مسائل و رخدادها و ارائه راهکارها و پیشنهادهای سازنده به حاکمان و والیان حتی در رده امام معصوم علیه السلام نیست؛ زیرا این کار، نه تنها ممنوع و مذموم نیست بلکه در اسلام از آن به نام »نصیحت به امام المسلمین« یاد می شود و مورد درخواست بوده و کاری ارزشمند و پسندیده است؛ بلکه مراد، کارشکنی و توجیه گری برای فرار از ولایت پذیری و التزام عملی به فرامین ولی امر مسلمین - بنابه هر دلیل - است؛ نکته دیگر این که در جامعه پیشرو و ترقی خواه، ناگزیر به وجود مرکزواحد تصمیم گیری و اتحاد، انسجام ملی و همگرایی اجتماعی است، چون که سنگ بنای هرگونه ترقی، پیشرفت و توسعه، یک صدایی و همگرایی و تمکین همگانی در برابر رهبری و حاکمیت بالنده و فرمانبری از اوست؛ زیرا اگر هر کس یا گروه بخواهد سخن خود را به کرسی بنشاند و به فرامین حاکمیت و رهبری مترقی و پیشرو، گوش ندهد، هرج و مرج و بی قانونی حاکم می شود و در آن صورت دود آن به چشم همه می رود و آن کشور و ملت ره به جایی نمی برد. این واقعیتی است که با نگاهی به کشورهای دچار تشتّت آراو چنددستگی که پیوسته سیر قهقرایی داشته واز قافله فرهنگ وتمدّن عقب مانده اند، به خوبی آشکار می شود)

 قرآن کریم درباره ولایت پذیری بدون چون و چرا و بدون شائبه می فرماید:

 وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَمُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً (احزاب: 36)

 هیچ مرد و زن باایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم الاجرا بدانند، اختیاری (در برابر خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.

 نمونه ای از این نافرمانی خدا و رسولش در صدراسلام در جریان جنگ »تبوک« اتفاق افتاد. خداوند در سوره توبه (آیات 38 - 87 و غیر آن) از گروهی سست عنصر و ضعیف الایمان و نیز مسلمانان منافقی خبر داده که در جریان جنگ تبوک، که در سال نهم هجری با امپراطوری روم شرقی اتفاق افتاد، برای نرفتن به جهاد بهانه تراشی و توجیه گری پیشه کرده و به انواع عذر و بهانه نظیر برداشت محصول؛ گرمی هوا، دوری راه و طولانی بودن مسافت جبهه جنگ، تجهیزات مدرن و نیروی زیاد دشمن و مانند آن، متوسّل شده بودند. خداوند در آیات یاد شده آنان را به شدّت نکوهش و سرزنش کرده و وعده کیفر سخت اخروی داده است؛ و در برابر، از آن دسته مسلمانان ولایتمداری که بدون هیچ گونه عذر و بهانه و توجیهات غیرقابل قبول، به جبهه جنگ اعزام شده و خالصانه جهاد کرده اند، به نیکی یاد می کند و آنان را رستگاران حقیقی می نامد و پاداش اخروی در بهشت برین و خشنودی خدا و رسولش را سزاوار آنها اعلام می کند.

 امام صادق علیه السلام نیز در روایتی، شیعیانی را که اهل توجیه و تفسیر به رأی بودند و سخنان آن حضرت را به سود خود و گروه و دسته خود توجیه و تفسیر می کردند و آن را از محتوای اصلی و مورد نظر امام علیه السلام منحرف می ساختند، مورد نکوهش شدید قرار می دهد و می فرماید:

 گروهی می پندارند که من امام آنها هستم، سوگند به خدا! من امام آنها نیستم؛ خدایشان لعنت کند، هر چه را من پنهان می کنم آنان افشا می کنند (و از آن به سود خود استفاده می کنند). من هر سخنی که می گویم، آنها (سخنانم را توجیه کرده و تفسیر به رأی می کنند و) می گویند مقصود امام چنین و چنان است. (وَاللَّهُ ما اَنَا لَهُمْ بِاِمامٍ... اِنَّما اَنَا اِمامُ مَنْ اَطاعَنی) سوگند به خدا، من امام آنان نیستم... من فقط امام کسانی هستم که (بدون چون و چرا و هرگونه توجیه کاری،) از من پیروی کنند.(بحارالانوار، ج 2، ص 80)

 نمونه های ولایتمداری بابصیرت و بی بصیرت در نهضت عاشورا نیز فراوان یافت می شود. یکی از نمونه های ولایتمداری بابصیرت، غلام سیاهی به نام »جَون بن حُوَی قتاده« است. وقتی امام حسین علیه السلام او را آزاد کرد و از شرکت در صحنه کربلا معاف داشت، گریه کرد و گفت: روزهای راحتی با شما بودم و روزهای سخت از شما جدا شوم! از امام اجازه نبرد با دشمن را خواست و به میدان رفت و اشعاری را بدین معنا سرود:

 چگونه می نگرند فاجران و فاسدان، ضربت شمشیر مشرفی هندی و بُرّان غلام سیاه را که با دست و زبان از فرزندان پیامبرصلی الله وعلیه وآله دفاع می کند؛ امید به رستگاری و نجات از خدای یکتا و شفاعت از شفاعت کننده موحدش، احمدصلی الله وعلیه وآله دارم؛ چرا که در شفاعت همانندی ندارد.

 او جانانه جهاد کرد تا به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام نزد بدن مطهر او آمد و فرمود: پروردگارا چهره اش را سفید و نورانی گردان، بوی بدنش را خوشبو نما، با نیکان محشورش گردان و میان او و محمد و آل محمدصلی الله وعلیه وآله آشنایی و پیوند قرار ده! امام باقرعلیه السلام از پدرش علی بن حسین علیه السلام نقل کرد:

 مردم پس از شهادت شهدای کربلا در میدان حاضر می شدند و بدن شهدا را به خاک می سپردند. وقتی بدن مطهر جون را پس از ده روز یافتند، از بدنش بوی خوشی استشمام کردند!(همان، ج 45، ص 22 - 23)

 از جمله نمونه های ولایتمداری بی بصیرت، »عبیداللَّه بن حُر جُعفی« است. او از شیعیان و از اشراف و بزرگان کوفه و رئیس قبیله بود. امام علیه السلام تلاش زیادی کرد تا او را از خواب غفلت بیدار کند و همراه خود گرداند. عبیداللَّه پیوسته عذر و بهانه می آورد و توجیه گری می کرد تا اینکه امام علیه السلام و یارانش در روز عاشورا به شهادت رسیدند. او از کرده اش سخت پشیمان شد و بسیار گریست و اشعاری سرود، که عبرت آموز است:

 آه از حسرت و تأسف سنگینی که تا زنده هستم، در میان سینه و گلویم در حرکت است. آنگاه که حسین علیه السلام بر اهل نفاق و ستم پیشگان از مثل من یاری می طلبید؛ آنگاه که می خواست برای نابودی اهل ضلال و نفاق به یاری اش بشتابم؛ آری، اگر آن روز از راه ایثار جان، یاری اش می کردم، در روز قیامت به شرافتی بس بزرگ دست می یافتم!!(محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیه السلام، از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، تابستان 1378، ص 122 - 123)

 ولی چه سود از این آه و ناله ای که سر می داد. از این گونه افراد در جریان حادثه کربلا فراوان یافت می شوند؛ به طوری که اگر »عاشورا و شهادت جانسوز امام معصوم علیه السلام و یاران باوفایش را محصول نداشتن بصیرت و تحلیل درست از مسائل، و غفلت و سستی کثیری از شیعیان بدانیم«، دور از واقع نگفته ایم.

 سخن آخر

 آنچه آورده شد، ترسیمی گذرا از ولایت، ولایتمداری و بصیرت دینی بود که با نقل برخی وقایع تلخ و شیرین از ولایتمداری مثبت و منفی تاریخی همراه گشت. از آنجا که گذشته آینه و چراغ راه آیندگان و عبرتی برای عبرت گیران است، مروری بر تاریخ نهضت انبیا و به ویژه تاریخ پرفراز و نشیب اسلام و تشیع، گویای این واقعیت است که ماجراهایی همچون ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل، همراهی نکردن عموم بنی اسرائیل با حضرت عیسی مسیح علیه السلام، ماجرای جیش اسامه در روزهای آخر عمر پیامبراکرم صلی الله وعلیه وآله و کارشکنی در اعزام لشکر به جنگ توسط افراد مدعی مسلمانی، ماجرای سقیفه در ایام ارتحال و کفن و دفن آن حضرت، هجران و درد و غم بی پایان علی و فاطمه علیهماالسلام پس از آن ماجرا، شهادت مظلومانه حسن و حسین علیهماالسلام، انزوای سیاسی سایر ائمه علیهم السلام و... همگی از بی بصیرتی و نداشتن درک و تحلیل سیاسی درست از سوی مدّعیان مسلمانی، دین داری و ولایتمداری سرچشمه می گیرد؛ و این تاریخ گذشته و عملکرد گذشتگان، جلوی چشمان ما و عبرت و درس آموزی برای ماست و باید با دقت و بررسی دقیق آن، راه آینده را با چشم باز و بصیرت و بینایی پیدا کنیم و ادامه دهیم. سخنان زیر از رهبر معظم انقلاب، گواه سخن ماست، که فرمود:

 بنده در قضایای تاریخ اسلام این مطلب را مکرراً گفته ام، چیزی که امام حسن مجتبی علیه السلام را شکست داد نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. تحلیل نداشتند. آن چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه السلام را آن جور تحت فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن جور مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود؛ و اِلّا همه مردم که بی دین نبودند. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. دشمن یک شایعه ای می انداخت، فوراً این شایعه همه جا پخش می شد و همه قبول می کردند. چرا باید این جور باشد؟ اگر ملّت هُشیاری لازم را داشته باشد شایعه دشمن مثل یخی است در زیر آفتاب.(روزنامه جمهوری اسلامی، 13 / 8 / 72)

 این ها آمدند پسر پیغمبر، پسر فاطمه زهرا، پسر امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان خروج کننده بر امام عادل، که آن امام عادل، یزیدبن معاویه است!! معرفی کردند و کارشان گرفت! آنها که دستگاه حکومت ظالم اند، دلشان هر چه می خواهد می گویند، چرا مردم باور کنند؟ چرا مردم ساکت بمانند؟ آن چیزی که مرا دچار دغدغه می کند، این جای قضیه است؛ ملتفتید؟ من می گویم چه شد که کار به این جا رسید؟ چرا امّت اسلامی که آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقّت داشت، در یک چنین قضیه واضحی، این قدر دچار غفلت و سستی و سهل انگاری بشود که یک چنین فاجعه ای به وجود بیاید؟! این مسأله انسان را نگران می کند. مگر ما از جامعه زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین علیه السلام قرص تر و محکم تریم؟(همان، 20 / 3 / 75)

 به همین دلیل، بصیرت دینی و تفسیر و تحلیل درست از مسائل، نیاز دیروز، امروز و فردای ما و همه شهروندان مسلمانِ ولایتمدار است و بلکه امروز از دیروز ضرورت آن بیشتر احساس می شود، آن هم به دلیل پیچیدگی فهم مسائل، دشواری تشخیص حق از باطل و آمیختگی ماهرانه و عالمانه راست و دروغ و مسلح بودن دشمنان ما به ابر رایانه های تبلیغی و رسانه های خبررسانی گوناگون.

 توضیح آن که گرچه ما اکنون در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام بسر می بریم ولی بنابر اعتقاد ما به ولایت و امامت، ولایت و ولایتمداری ائمه علیهم السلام هرگز تعطیلی ندارد، اما این که اکنون چگونه باید آن را اجرایی کرد، پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام مقدس »جمهوری اسلامی ایران« بر محوریت »ولایت فقیه«، راه ولایتمداری را برای ما پیروان اهل بیت علیهم السلام به ویژه در ایران اسلامی هموار کرده است؛ زیرا ولایت فقیه طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و به پشتوانه اعتقاد شیعه، تداوم بخش ولایت و امامت ائمه علیهم السلام در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام است و طبق دلایلِ عقل و نقل، اطاعت از ولی فقیه واجد شرایط، همچون امام خمینی و رهبر معظم انقلاب و نظام اسلامی حضرت آیةاللَّه العظمی خامنه ای، اطاعت از امام معصوم علیه السلام است.

 چنانکه پیروزی انقلاب و برپایی نظام اسلامی ایران و پیروزی های بعدی در جنگ هشت ساله تحمیلی و وقایع دیگر انقلاب تاکنون و رسیدن به پیشرفت و توسعه، همگی رهاورد ولایتمداری هوشمندانه و بابصیرت امت مسلمان ما بوده است. از این رو، عقل و خرد سالم و بابصیرت، حکم می کند که برای رسیدن به اهداف والای این انقلاب و نظام و رسیدن به نقطه آرمانی ترسیم شده، همگی با همدلی، همراهی، وحدت و برادری و بصیرت و آگاهی، گوش به فرامین رهبری انقلاب بدهیم و یک دل و یک صدا در پشت سرش حرکت کنیم.

 این همان توصیه ای است که عارف واصل، آیت اللّه استاد علامه حسن زاده آملی به ولایتمداران بابصیرت اعلام کرده است:

 گوش هایتان تنها به کلام رهبری باشد، چون گوش ایشان به کلام حجة بن الحسن(عج) است.(گزیده ای از سخنرانی ایشان در مورخه 1388/7/22 در جمع بسیجیان شهرستان آمل)

 نتیجه گیری

 از آنچه گذشت، این نتایج به دست آمد:

 1. ولایت عصاره ایمان به خدا و دین داری راستین است؛

 2. به همین دلیل معرفت به ولایت و توحید و خداپرستی همزمان لازم است؛

 3. ولایتمداری زمانی معنا و مفهوم درستی خواهد داشت و نتایج مطلوب را به جای خواهد گذاشت که بابصیرت دینی و شناخت و آگاهی کافی همراه باشد؛

 4. خسارت های جبران ناپذیر امّت مسلمان در تاریخ اسلام عمدتاً از بی بصیرتی و عدم شناخت بوده است؛

 5. امروز نیز ما در صورتی که ولایتمداری بابصیرت را آویزه گوشمان بکنیم و به آن در عمل پایبند باشیم، به اهداف اسلامی و انقلابی مان دست خواهیم یافت.

 

عبداللَّه ابراهیم زاده آملی: عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی